۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۷, سه‌شنبه

0022

از اون وقتاس که نشستم دارم به رفتارم فک می کنم. خیلی غرغرو وار و بد قلق باهاش تا می کنم. مرد بزرگیه که هیچی بهم نمیگه. با همه ی بچگی هام کنار میاد و داره بزرگم می کنه. مدت کوتاه رابطه مون، عین یه پدر ازم مراقبت کرده و به اندازه چندین سال منو بزرگ کرده. نوشتم که یادم نره.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر