۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۴, شنبه

0018

وسط بحث، یهو آیفونشو در آورد و یکی از نوشته های قدیمیمو نشونم داد و گفت: ببین! این پر از تخیلّه. دیگه از اینا نمی نویسی.
راس میگه. الان همش دارم از اتفاقایی که می افته می نویسم. نه از اتفاقایی که دوس دارم بیفته یا فکر می کنم که افتاده. نکنه تاثیر داروهاس؟ که مغزمو فریز کرده. دیگه نمی تونم تخیل کنم. رویا بافی نمی کنم. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر