۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۳, جمعه

0014

اصولاً از این دخترایی نیستم که تو کیفشون پر وسایل ِ به خود رسیدگی ِ. رو هم رفته تنها چیزی که رو صورتم بیشتر همه خودشو نشون میده ماتیک قرمزمه. از آرایشگاه رفتن هیچ خوشم نمیاد. موهامو خودم کوتاه می کنم. ابروهامو خودم برمیدارم. صورتتم بند نمی ندازم. دیروز ولی مجبور شدم واسه این عروسی کذایی برم موهامو درست کنم. مامان خیال می کرد بعد مدتها  یه آرایشگاهی پیدا کرده که آرایشگرش بی حاشیه اس. حرفای زری جون دیدی؟ و مه لقا خانوم فکرشو بکن! توش زده نمیشه. شال و کلا کردیم و رفتیم. غیر از خود آرایشگر یه دختر کم سن و سالی هم تو سالن بود که مغلوم بود نسبت نزدیکی داره با خانوم آرایشگر. موقع مرتب کردن موهای من، بالا سرم مشغول شدن به حرف زدن. دوست اون دختره، از دوست پسرش حامله شده بود و پسره برا انداختن بچه چل هزار تومن گذاشته بود کف دست دختره که بره خلاص شه! دستش درد نکنه خب. و اونجا بود که به من ثابت شد که تو هیچ آرایشگاهی حرفایی باب میل من زده نخواهد شد. طبعاً منم انتظار ندارم اونجا که هستم خانوما بشینن راجع به بورس و تئوری بیگ بنگ حرف بزنن، اما خب کمتر به کار هم کار داشته باشن. ها؟ نمیشه؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر