۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۲, پنجشنبه

0011


از پایین ونک یه شربت خاکشیر گرفتم واسه خودم، جایزه. تعیین سطح م خوب بود. با وجود اینکه دوپینگ نکرده بودم و قبلش لای کتابو باز نکرده بودم دقیقاً نشستم همونجا که شیش ماه پیش ول کرده بودم. راهمو کلی اضافه کردم و از کوچه پس کوچه های توانیر خودمو رسوندم به ملاصدرا که از جلو گشت رد نشم. رام زیاد شد، عوضش چیزی تنم بود که دلم می خواست. سه تا تاپ هشت تا ارزون تومن از دست فروش خریدم، واسه زیر مانتو. بعدم سر ِ خرو کج کردم تو پردیس که برم شهر کتاب. "زندگی نو" پاموک و خریدم و رفتم پایین که دفتر بخرم. آخ که من مرض دفتر خری دارم. ولم کنن همه پولمو می دم دفتر می خرم. بی خط. خط دار. شطرنجی. اما به خودم مسلط شدم و نخریدم. رسیدم به مجتمع، یه نمور باد ِ خوب بود. نشستم رو تاب، تو محوطه، یه فصل ِ زندگی نو رو خوندم و رفتم بالا.
خواهره گفت برو برام پد بگیر. رفتم با پد و بستنی یخی برگشتم. از نوع شاتوتی...لواشکی شو نداشت. تموم کرده بود. گویا خیلی زود. آخه پرسیدم. گفت تا آوردم تموم شد. اینه سیاست تبلیغات. نشستیم بستنی یخ لیس زدیم.
دوشنبه/نه اردیبهشت نود و دو

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر